بخاطر گونه ی زرین آفتابگردان

یا این "بیان" آمار الکی میده حاضرین در وبلاگ 5 تا نیستن که باید بگم مگه مسخره پدرتم که امار الکی میدی؟

یا داره درست میگه و شما گشادید و کامنت نمی زارید که بازم باید بگم مسخره پدرتم که کامنت نمی زاری؟

و شاید الان با خودتون بگید چه انسان بی ادبی که باید بگم ولم کن ولم یولد

بین اینهمه انعکاس لامپ های نئونی رو اسفالت خلوت شده ی خیابونا،اینهمه سکوت نیمه شب،بین صدای ماشینی که از دور نزدیک میشه و بعد از نزدیک دور.این همه ستاره از آسمان زده بیرون،صدای کولر آبی هایی که تک و توک هنوز چرخ شان می چرخد
بین آه و ناله های نیمه شبی تازه عروس ژینوس جون،بین تنبک و صدای نیمه شبی آقا جان،میون همه اینا بگم صدای چرخ چمدونت هنوز داره تو گوشم سوت می کشه باور می کنی؟کی برمی گردی؟تا داد بزنیم ای عاشقان ای عاشقان دل را چراغانی کنید..
کاش میومدی می پرسیدی وحشتناک ترین اتفاق زندگیت چیه؟من میگفتم فراموشی،ببین سالار تو از یادم بری من نه دین و ایمون یادم میمونه نه اخلاق نه لبخند نه آسمون،نه چشمای سیاهت،من از رفتن یادت خیلی می ترسم

ما شاید پنت هوس نداشته باشیم،هزارتا خونه رنگ و وارنگ نداشته باشیم،درعوض برای تو یه پیرهن چارخونه قرمز میخرم هر خونه اش یه دلِ خوش بشینه توش

آدم که گریه نمی کند،ما دلتنگی ها،بغض ها،دلخوری ها،ناراحتی ها رو میریزیم تو دلمون،دلمون پر خون میشه،خوناش میریزه بیرون،از چشممون میزنه بیرون
آدم های قوی،آدم های الکی قوی،آدم های الکی مغرور،شماها که گریه نمی کنین،اما من پریشونم پریشونتر که از این شب های طولانی...

آدم مذهبی های تلخ زبون،حراستی های ریشوعه چشم چرون،بسیج دانشگاه تندرو و نهی از منکر کن،حاج آقای منفعت طلب،کربلایی بروهای غیبت کن،گروه معارف دانشگاه و رییس گروه بپیچونش،روحانیت قلابی،مسلمونای اخمو بداخلاق غرغرو

کجای پیروی از خدایی که رحمان و رحیمیش اول همه حرفاشه مثه شماهاست؟این چه اسلام کثیفیه که دارید به خورد آدم میدید؟همشون به حسب شرایط مسلمونند،ریش گذاشتن به شرط منفعت،مسلم که تلخ زبونی حالیش نمیشه،تیکه و طعنه نمیفهمه،مسلم یه دل داره دریا،یه زبون داره که به سلام و صلوات باز میشه،به آرزوهای خوب....

اسم دخترها باید شعر باشد،باید خود تغزل باشد،باران باشد،رزق باشد روزی باشد به زندگی آدم ها،هی نم نم بزند به خانه،انار مامان جان تو میوه بهشتی منی،تو بارونی ریز ریز نم نم شفاف

کاف جان سلام

اینجا نفس های آخر اسفند است،صدای لبوفروش ها رو به افول می رود و صدای ماهی قرمز فروش ها اوج می گیرد،سرخی روی سرخی می آید،لبخند به لبخند می پیوندد،قرار ست باغچه را پر گل های امین الدوله کنیم،پر زردی،تو کجای این رنگ و لعاب ها گمشدی که نمیرسی به تحویل سال؟نمیرسی به عیدی و رو بوسی؟به آرزوهای خوش؟کجایی کاف؟اینجا هیچکی از فلسفه معماری مسجد امام دیگه ذوق نمیکنه،اینجا دیگه حال هیچکی خوب نیست!

جدول ارزیابی کشیدم،نقاط ضعف و قوتشو نوشتم،نقاط قوت: دین و ایمون سرش میشه،شغل آینده اش تامینه،اخلاقش بدنیس،شعر حالیش میشه،بی جربزه نیس،باباش رییس بانکه
نقاط ضعف:مثل کاف مهربون نیس....
ارزیابی نهایی:منفی
من نمی دونم چرا از مصدق حرفی نیست؟مثل این ست که یک پرسش بی پاسخ برلب سرد زمان ماسیده است
به تاریخ:سالروز وفات مصدق