بخاطر گونه ی زرین آفتابگردان

۱ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

ما نشسته بودیم روی پشت بام و برگه های زرد آلو و لواشک های انار و آلبالو می چیدیم جلوی آفتاب،پیچک های حیاط تا بام هم رسیده بودند،ما از همان بالا آلبالو می خوردیم و هسته اش را پرت می کردیم تو باغچه،باغچه ما شده بود باغ آلبالو،قرار بود فردا مامان با باقی مانده آلبالو ها مربا درست کند و ما هم کنار دست مامان زنانگی یاد بگیریم،مربا بپزیم  و ترشی بندازیم،کجا پامون کج رفت که هیچ وقت فردا نشد؟انگار افتاب زندگیِ ما ماند آن ور بوم،لواشک های تَر ماند و زردآلوهایی در انتظار خشک شد و ما حسرت به دل بهارخواب ها و شمارش ستاره های آسمان ماندیم.